بیا تو بندر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه تو را به خداى سبحان نیازى است در آغاز بر رسول خدا ( ص ) درود فرست ، سپس حاجت خود بخواه که خدا بزرگوارتر از آن است که بدو دو حاجت برند ، یکى را برآرد و دیگرى را باز دارد . [نهج البلاغه]
امروز: چهارشنبه 103 مهر 18
دانلود موسیقی متن سریال افسانه جومونگ :
    

آهنگ های سریال افسانه جومونگ / موسیقی سریال افسانه جومونگ / جومونگ / افسانه جومونگ / webnava.blogfa.com

برای دانلود به ادامه مطلب بروید...

  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:18 عصر | نظرات دیگران()

    قسمت چهل و چهارم : پرنده سه پا نماد فرمانده ارتش دامول

    در راستای اجرای طرح نجات پناهنده ها جومونگ و نفراتش برای بررسی جوانب امر میرن به اردوگاه و بررسیهای لازم انجام میدن جومونگ میگه زن بچه اینجا زیاده و سرعت کارو میخوابونه باید دنبال راهی باشیم تا وقت بدست بیاریم هیوبو هم میگه مان هو هم شنیدم اینجاست باید پیداش کنیم ازش کمک بخوایم و اویی هم میره دنبالش بگرده

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:18 عصر | نظرات دیگران()

    آروزی ما تویی تو         قبله ی دل ها تویی تو

      جان بی تو آرامی ندارد     کارام جان ما تویی تو

                 عاشقم ای به رویت           سر خوشم ای گل به بویت

                مجنون تر از مجنون منم من       زیبا تر از لیلی تویی تو



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:17 عصر | نظرات دیگران()

    سلام تنها ستاره آسمون تاریکم

    قدر اشکم،چشم خون پالا نمی داند که چیست؟

    قیمت در و گهر،دریا نمی داند که چیست؟

    عزیزم قبلا هم بهت گفتم ،که من خودم تشخیص میدم

    که چه چیزی برام ارزش داره

    زیاد دربارش فکر کردم،و به این نتیحه رسیدم

    که دنیا بی تو برام هیچ ارزشی نداره

    نمیدونی بی تو چه زجری دارم میکشم

    مردن از این وضعیت برام خیلی آسون تره

    این طوری من در هر ثانیه هزار بار میمیرم

    باور کن این روزا قلبم فقط به عشق تو میتپه

    و اینو بدون تا وقتی زنده ام فقط عشق تو در قلبم جا داره

    نمی دونم تو الان چیکار می کنی،در چه حالی

    شاید تا حالا فراموشم کرده باشی..

    ولی در هر صورت تو برام همون ستاره هستی

    که عشقت هرگز در قلبم خاموش نمیشه

    و بهتم گفتم همیشه منتظرت میمونم

    امیدم را مگیر از من خدایا

    دل تنگ مرا مشکن خدایا

    (دوست دارم ستاره)



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:17 عصر | نظرات دیگران()



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:17 عصر | نظرات دیگران()

    عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

    شب هجران نکند قصد دل آزاری من

    روزگاری که جنون رونق بازارم بود

    تو نبودی که بیایی به خریداری من

    برگ پاییزیمو خسته دل از

    باد خزان

    باغبان نیز نیامد پی دل داری من

    اشک گرم و غم عشق آمدو جانا چه کنم

    گر به فردا نرسد این شب بیداری من

    عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

    قصه عشق شود،قصه بیماری من

    منو دیوانگی و مهرو وفا یار شدیم 

    تا تو باشی و منو عشق و وفاداری من

     

    همیشه در قلب من(ستاره)



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:17 عصر | نظرات دیگران()

    یادش بخیر شعرهایی که تو زمون کودکی می خوندیم اما حالا یک کمی تغییر کرده . این هم یکی ازاون شعرهاست .

     

    گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کردو همه با هم فریاد می زدند حسنک

    کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.

    حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.

    او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.

    او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

    موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.

    دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.

    کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.

    پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.

    پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.

    او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.

    برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده

    بود .

    ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .

    ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .

    ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .

    کبری و مسافران قطار مردند. اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.

    خانه مثل همیشه سوت و کور بود .

    الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم

    ندارد.

    او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

    او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.

    او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:16 عصر | نظرات دیگران()
    <   <<   56   57   58   59   60   >>   >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    شهر زیر زمینی و شگفت انگیز در جزیره کیش
    تصاویر جالب غروب خورشید در مریخ
    "توتان خامون" جوانترین و مشهورترین فرعون مصر
    درختی بی نظیر
    "طالع بینی اسم"
    4 ترفند کوچک در Yahoo Mail
    معروفترین مردان به همراه مادرانشان
    دیدنی های امروز
    صاویر 10 بانوی اول امریکا در 50 سال
    هنر تزئین سوسیس و کالباس
    به زودی در آسیا و اقیانوسیه: ورژن CDMA گوشی LG Cookie - نهم اردی
    یش بینی ABI Research در مورد تعداد مشترکین گوشی‌های تلفن همراه 2
    W7؛ گوشی ورزش دوستانه از موتورولا - 9 اردیبهشت 1388
    فروش کلی سه ماهه اول گوشی‌های تلفن همراه از مرز پیش بینی‌ها گذشت
    فال امروز 9 اردیبهشت
    [همه عناوین(454)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا