بیا تو بندر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیفته دانش، داناترین مردم است . [امام علی علیه السلام]
امروز: یکشنبه 04 اردیبهشت 7

بین جوانان دهکده شیوانا مسابقه وزنه برداری در گرو های سنی مختلف برگزار شده بود. طبیعی است که از مدرسه شیوانا هم جوانانی در مسابقه شرکت می کردند.معمولا چون شاگردان مدرسه افرادی سالم و ورزشکار بودند در اکثر مسابقات امتیازهای خوبی بدست می آوردند و این برای کدخدای دهکده زیاد خوشایند نبود. به همین دلیل هنگام شروع مسابقه کدخدا با صدای بلند خطاب به جمعیت گفت:" امسال بچه های مدرسه شیوانا می خواهند سنگ تمام بگذارند و سه برابر وزنه های سال قبل را بالای سر خود ببرند. پس همگی جوانانی که سه برابر قبل وزنه بالای سر می برند را تشویق کنید!" و مردم دهکده هم بی خبر از نقشه کدخدا به تشویق شاگردان مدرسه پرداختند.

شاگردان مدرسه نگران و ناراحت به شیوانا که گوشه ای نشسته بود نگاه کردند و یکی از آنها به شیوانا گفت:" اگر ما سه برابر وزنه بالای سر ببریم تمام استخوانبندی بدنمان زیر سنگینی آن خرد خواهد شد. کدخدا با اینکار خود کاری کرد که ما حتی اگر بالاترین وزنه را هم بالای سر ببریم باز هم انتظار مردم برآورده نشود و مورد تمسخر قرار گیریم. چه کنیم؟"

شیوانا تبسمی کرد و از جا برخاست و با صدای بلند خطاب به مردم گفت:" کدخدا امسال با شما مزاح کرد و می خواست با این سخن خود درس مهمی به شما بدهد. کدخدا می دانست که وزنه سه برابر سنگین تر استخوان بچه های مدرسه را خرد خواهد کرد. او با این جمله می خواست به شما مردم بگوید که هرگزاجازه ندهید فریبکاران با تعریف نقطه اوج دست نیافتنی شما را ناامید کنند و یا پیشرفت های کوچک شما را بی ارزش نمایند و شما هم هرگز نباید فریب نقطه اوج ذهنی دیگران را بخورید و هیچوقت نباید خود را برای رساندن به نقطه ای که دیگران تعیین می کنند به دردسر اندازید. شما فقط سعی کنید در هر لحظه عالی و بی نقص عمل کنید. به هر نقطه ای که برسید همان نقطه عالی ترین نقطه زندگی شما خواهد بود."



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()

    چنانچه می خواهید به کاری علاقه مند شوید به انجام ان شوق و حرارت نشان دهید?

    خود را در ان ببینید از خودتان بیرون ایید.برای خود کسی شوید. ان زمان است که هیچ وقت خسته نمی شوید.شکی نیست اگر هدف مشخصی نداشته باشید زود خسته خواهید شد .هر قدرخود را در هدفی بزرگتر غرق کنید انرژی بیشتری به دست می اورید.

    بیشتر اندیشی کلید موفقیت است و شادی شخصی انسان را باعث می شود .باید به جای کمتر وپایین تربه بیشتر و بالاتر توجه کنیم? باید بدانیم که چه کسی هستیم؟به کجا می خواهیم برویم؟و چگونه  می توانیم به انجا برسیم.

    باید به خود بگویید:من نیرومندشجاعتوانا- سریع الاقدام هستم.

    خود را دست کم نگیرید ?برای تغییر کردن هیچ وقت دیر نیست.

    هرگز برای شروع اقدامات خود باورانه ?به موقعیت وعمر از دست رفته نپردازید وبرای کسب موفقیت هیچ کسی بیش از حد پیر وناتوان نیست.

    اگر در مورد خود به نگرشی مثبت برسیم و از اصول لازم وموءثر در این راه بهره بگیریم

    برای ما فرصت خوبی فراهم می شود تا دیگر بار به جهان بنگریم و ان را به گونه ای

    متفاوت دریابیم.



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()

    تصور کنید حساب بانکی دارید که در ان هر روز صبح 86400 تومان به حساب شما واریز

    می گردد و شما فقط تا اخر شب فرصت دارید تا همه پول ها را خرج کنید چون اخر وقت

    حساب شما خود به خود خالی می شود .

    در این صورت شما چه خواهید کرد ؟

    البته سعی می کنید تا اخرین ریال را خرج کنید!

    هر یک از ما یک چنین حساب بانکی داریم ؛ حساب بانکی زمان!

    هر روز صبح در بانک زمان شما 86400 ثانیه واریز و تا پایان شب به پایان می رسد .

    هیچ برگشتی در کار نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمی شود.

    ارزش یک سال را دانش اموزی که مردود شده ، می داند.

    ارزش یک ماه را مادری که فرزند نارس به دنیا اورده ، می داند.

    ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه می داند.

    ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را می کشد.

    ارزش یک دقیقه را شخصی شخصی که از قطار جا مانده .

    ارزش یک ثانیه را ان که از تصادفی مرگبار جان به در برده ، می داند.

    باور کنیدهر لحظه گنج بزرگی است !

    گنجتان را اسان از دست ندهید!

     

    به یاد داشته باشید: زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند!

     

    فراموش نکنید:

                              دیروز به تاریخ پیوست.

                           فردا معما است.

                           و امروز هدیه است!

                                          



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()

    بسیاری از سخــنرانان موفق به خصــوص در حوزه قانون جــذب نظــیر ایســترهیکس نظـریه جالبی دارند. آنها میگویند اگر انــسان بتواند فقط 18 ثانیه روی چیزی که واقعا میخواهد تمرکز کند یک زنگ بزرگ در کاینات به صدا در می آید که توجه کل هستی را به سمت این شخص جلب میکنداگر این 18 ثانیه بتواند تا 68 ثانیه ادامه یابد دیگر کار تمام است و کل هستی به تکاپو می افتد تا برای فکر متمرکز شده یک راه حل پیدا کند. اگر آرزوست برآورده اش کند و اگر سوال است برایش جوابی بیابد. در نگاه اول شاید این عدد 68 ثانیه خیلی کم و ناچیز به نظر برسد. 68 ثانیه یعنی فقط یک دقیقه و هشت ثانیه و بسیاری از افراد میگویند که تمرکز به مدت 68 ثانیه هیچ کاری ندارد؟! خوب آیا شما هم همین طور فکر میکنید؟ بسیار عالی است! امتحان کنید. خواهید دید که هنوز 18 ثانیه اول رد نشده فکرتان منحرف میشود. ایده ای جدید بلافاصله از اعماق افکارتان ظاهر میشود و نجواگر درونی تان به سخن در می آْید که جدی نگیر و دست از این بازی ها بردار و به مسایل مهم تر زندگی بپرداز و ...
    ما عادت کرده ایم و در حقیقت عادت داده شده ایم که بدون فکر و بر اساس عادت زندگی کنیم. ما صبح از خواب بر می خیزیم بدون این که فقط 68 ثانیه برای کارهای روزانه وقت بگذاریم شروع می کنیم به خوردن صبحانه و سر کار رفتن. بدون اینکه 68 ثانیه مستمر ناقابل برای ارزیابی کارهایمان وقت بگذاریم اسب سرکش ذهن را به این سو و آن سو می تازانیم تا ظهر شود و ناهاری بخوریم و استراحتی و بعد دوباره کار و سپس شب و دور هم جمع شدن و تلویزیون دیدن و بعد خوابیدن. هر ساعت 60 دقیقه است و شبانه روز شاملا 24 تا 60 دقیقه یعنی هزارو چهارصد و چهل دقیقه است اما ما خیلی مواقع در این 1440 دقیقه شبانه روزمان نمی توانیم 68 ثانیه روی یک موضوع خاص فکرمان را متمرکز کنیم!!  به راستی این فکر پر جست و خیز که نمیتواند 68 ثانیه آرام بگیرد به چه دردی می خورد؟! فکر پریشان و ناآرام چیزی جز بی قراری و آشفتگی به همراه ندارد. پیر و جوان و زن و مرد هم نمی شناسد. فکری که نتواند آرام گیرد و چند لحظه ای روی موضوعی که صاحب فکر صلاح می داند متمرکز شود، مطمئنا به هنگام نیاز و بحران که تمرکز بیشتر لازم است، کارآیی ندارد و فلج می شود. باید همین الان هر کاری که داریم زمین بگذاریم و به سراغ ذهن ناآرام خود برویم و 68 ثانیه آن را مهار کنیم. 68 ثانیه به شرایطی که الان در آن قرار داریم بیندیشیم. 68 ثانیه بعد به این که واقعا در زندگی چه می خواهیم فکر کنیم. 68 ثانیه بعد به خوشبختی های خودمان بیندیشیم و 68 ثانیه دیگر به این فکر کنیم که چقدر آرام می شویم وقتی روی مسائل زندگی خودمان با آرامش فکر می کنیم.


  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()
    این یک جمله‌ی آشنا، رایج و کلیشه‌ای است:
    «برای پیروزی بر هر حریف و دشمنی، سعی‌کن به نقاط ضعفش دست پیدا کنی و از همان نقطه، حریفت را شکست داده و خاکسترنشین کن‌ یا برای پیروزی بر حریف، نقاط ضعف و قوت او را شناسایی کرده و با فشار بر نقاط ضعف او، به‌طور حتم او را با شکست سختی مواجه خواهی‌ کرد.»

    انکارناپذیر و غیرممکن است که داشتن نقطه‌‌ضعف را کتمان نموده یا ادعا کنیم که هیچ نقطه‌ضعفی نداریم. در هر صورت‌، نقطه‌ضعف وجود دارد و باید آن‌را پذیرفت. حال ترس از برملا شدن نقطه‌ضعف، معضلی بزرگ‌تر از خود نقطه‌ضعف است چرا‌که در این مقوله، دو اثر سوء و ‌روانی منفی وجود دارد:

    - ترس ممتد و همیشگی همراه با احساس منفی دائم، کم‌کم به یک عادت و خلق‌و‌خوی ناپسند تبدیل می‌شود.
    - پابرجا ماندن نقطه‌ضعفی که می‌دانیم و می‌شناسیم.
     


    نکته‌ی جالب، این‌جاست که هر نقطه‌ضعفی می‌تواند مورد استفاده یا سوءاستفاده‌ی دوست و دشمن، آشنا و غریبه قرارگیرد؛ دشمن برای ضربه زدن و نابودی کامل و دوست برای اعمال فشارهای روحی-‌ روانی و گاه عاطفی و شاید حتی برای مزاحی زودگذر.

    پیشنهاد من این است، بیایید سنت‌شکنی کرده و به‌جای این‌که در کابوس پنهان‌نمودن دست و پا بزنیم یا خود را دچار هیولای ویران‌کننده‌ی برملا شدن این نقیصه (نقطه‌ضعف) بنماییم، بی‌هیچ ترس و واهمه‌ای، نقطه یا نقاط ضعف خود را فاش‌ و برملا سازیم.
     
    بله، خودمان این کار را با رغبت کامل، حتی از روی عمد انجام داده و شاهد نتایج شگفت‌آور آن باشیم. این کار، کمترین فایده‌اش، بستن راه‌های نفوذ حریف برای شکست و یأس و ناامیدی ما قبل از شناسایی از طرف اوست یعنی دانسته، راه عبور دشمن برای ضربه زدن را خودمان برایش ترسیم نموده، او را مجبور کنیم در راهی قدم بردارد که ما می‌خواهیم؛ راهی که خود طراح آن هستیم و بر تمام ریزه‌کاری‌های آن، اشراف کامل داریم. این‌جاست که دیگر غافل‌گیر نشده و وارد یک نبرد پیدا و مشخص که شبیخون و اصل غافل‌گیری در آن کوچک‌ترین نقشی ندارد، می‌شویم. واضح و آشکار است که هیچ‌کس شکست را دوست ندارد و در اصطلاح، کم آوردن و دچار بیم و ضعف شدن را هم به‌آسانی نخواهد پذیرفت. حال وقتی ما بدانیم که طرف مقابل در هر نقش و پوششی، آشکارا بر نقطه‌ضعف ما واقف است، اولین و نزدیک‌ترین فایده‌ی حاصله، از بین رفتن ترس و هراس مستمر از برملا شدن این معضل خواهد بود. حالا دیگر حواس‌مان جمع خواهد بود و تمام هم و غم خود را معطوف به آن نقطه‌ی آسیب‌پذیر خواهیم نمود. زندگی و روابط و اتفاقات پیچیده‌ی آن، به مثابه‌ی یک بازی بزرگ و هدفمند شطرنج است.

    برای مثال تصور کنید تصمیم دارید با حریفی قدر و حرفه‌ای در صفحه‌‌ی شطرنج، نبردی را پی‌ریزی نمایید. سبک و سیاق بازی شما، به‌گونه‌ای است که ‌وابستگی شدیدی به مهره‌ی رخ یا اسب یا هر دو دارد. در عرصه‌ی بازی شطرنج، این خود می‌تواند یک نقطه‌ضعف ‌باشد (گاه حذف هر نقطه‌ی قوتی، تبدیل به یک نقطه‌ضعف خطرناک و اثرگذار می‌شود) حال آن‌که با کمی هوشمندی، صبر، تمرکز و ابتکار، می‌توان آن‌ نقطه‌ضعف را طعمه‌ قرار‌داده و بر حریفی که ما را آسان پنداشته، فائق آییم چراکه حریف، تمام سعی خود را به‌کار خواهد بست تا با خارج نمودن رخ یا اسب، ما را خلع سلاح نموده، ابتکار بازی را خود به‌دست گرفته و ما را با شکستی سخت و در عین حال سریع و آسان، روبه‌رو سازد ولی در این‌جا ما می‌توانیم در نقش یک انسان مبتکر و خلاق ظاهر شده، ابتدا روش‌هایی را بیازماییم که کمتر به رخ و اسب نیاز داشته باشیم و درعین حال با طعمه قراردادن رخ و اسب، بهترین و مفید‌ترین مهره‌های حریف را از صفحه‌ی نبرد خارج نماییم.
     
    در سایه‌ی ترس از نقطه‌ضعف‌ها خوابیدن، یعنی پذیرش شکست قبل از هر هجوم و حمله‌ای. وقتی بدانید که همه یا دست‌کم کسانی که به‌نوعی خواهان عدم پیروزی و موفقیت شما هستند، آشکارا از نقطه‌ضعف یا نقاط ضعف‌تان باخبرند، هوشیارانه تمام توجه و حواس خود را به آن نقطه معطوف خواهید ساخت و نیز برای رهایی و تبدیل ضعف به قدرت، خواه‌ناخواه دست‌به‌کار خواهید شد. به‌طور قطع برای هر فردی، ادامه‌ی وجود نقطه‌ضعفی که آشکارا همه از کم و کیف آن به‌خوبی واقف‌اند، صورت خوشایندی نخواهد داشت و به‌طور حتم با تمرکز بیش‌تر و بدون ترس از برملا شدن نقطه‌ضعف، در‌صدد برطرف ساختن آن برخواهد آمد.

    کوتاه سخن این‌که به‌جای غصه خوردن و در لانه خزیدن از ترسِ این‌که مبادا اطرافیان که لزوماً می‌توانند دشمنان ما هم نباشند، بلکه شاید حریف دوست‌‌داشتنی ما باشند، از وجود چند نقطه‌ضعف کوچک یا بزرگ ما درصدد ضربه زدن یا سوء‌استفاده و امتیازگیری بر‌آیند و یا مایه‌ی شرمساری و سرافکندگی ما ‌شوند، با نهایت شهامت و اقتدار، با اعلام یا اعتراف به آن معضل بزرگ یعنی نقطه‌ضعفی که باعث ایجاد همه‌ی دردسر شده است،‌ هوشیارانه از راه‌های نفوذپذیری و ضربه خوردن، محافظت نموده و درصدد از بین بردن آن برآییم.

    به‌عنوان مثال ممکن است روزگاری دورتر از زمان حال، شما به واسطه‌ی آن‌چه به‌اختصار آن‌را عدم آگاهی نام می‌نهیم، عمل زشت و ناپسند سیگار کشیدن را انجام می‌داده‌اید، پس از مدت‌ها با علم به مضر بودن آن، خود را از دام بلایی مرگ‌آور، رها نموده ‌و با هر جان‌کندنی، موفق به ترک سیگار گردیده‌اید. حال در جمعی حاضر شده‌اید که به‌شدت با سیگار و سیگاری برخوردی تند و نامناسب دارند. در آن جمع، یک نفر از سیگاری بودن شما باخبر بوده اما خبری از ترک آن ندارد. شاید شما از ترس برملا شدن یا ترس از برخورد بد آنان، خود را مجبور به ترک آن محل نموده یا کل تمرکز خود را از دست داده و فکر و ذهن‌تان را ‌مشغول فرار از این رسوایی به‌ظاهر بزرگ نما‌یید. پیشنهاد من ‌این است که خودتان ابتکار عمل آن محفل را به‌دست بگیرید؛ به این‌ترتیب که مسیر فکری را هدایت نموده، خودتان به معضلی که الآن برای شما نقطه‌ضعف شده است، اشاره نموده و با صداقت و متانت، به آن روزگاران پراشتباه، اشاره‌ای کرده و سپس پیروزمندانه بیان دارید که به اشتباه مضحک خود پی‌برده و حال از آن دام ویران‌کننده، رها شده‌اید. مطمئن باشید با این روش برخورد، مورد تشویق و احترام قرار خواهید گرفت و ناخودآگاه، راه سوءاستفاده از این موضوع را مسدود ساخته و خود را از شر ترس این رسوایی احتمالی، رها‌ ساخته‌اید.

    بیایید به‌جای فرار و ترس از فاش شدن نقطه‌ضعف، آن‌را آشکارا بیان داریم. مطمئن باشید‌ این شیوه‌ی رفتاری، در موفقیت و قوی‌تر شدن ذهن و فکر، مفید واقع خواهد شد.


  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()



    showimage.aspx?id=27857&t=y&w=300&h=200&type=1                                   
    چند سالی است که سودای زندگی در یکی از کشورهای خارجی و مبهوت ماندن بر سراب خوشبختی در آن سوی مرزها برای برخی دختران ایرانی علت انتخاب همسر به‌گونه‌ای خاص شده؛ ...



    عروس گوشی تلفن را رو به مهمان‌ها نگاه‌داشته
    است. لطفاً همه سکوت کنید داماد می‌خواهد بله بگوید؛ بله‌ای از آن سوی آب‌ها، به فاصله هزاران کیلومتر‌. تنها عکس‌ داماد در کنار سفره عقد است... و عقد ازدواج جاری می‌شود؛ پیوند 2 انسان در 2گوشه دنیا. مرد‌، سال‌ها‌ست که در خارج از کشور زندگی می‌کند، دایره شناخت عروس و داماد از یکدیگر بسیار تنگ و محدود بوده؛ چند مکالمه تلفنی یا گفت‌وگوهایی از راه چت و اینترنت و وب‌کم و ای‌میل؛ ازدواجی به پیشنهاد و سفارش دوست همکار فلانی یا خاله دوست همسایه... .گاهی شناخت‌ها قدری بیشتر است؛ قرار ملاقات و دیداری در یکی از کشورهای همسایه و اقامتی چند روزه در یک هتل!


    چند سالی است که سودای زندگی در یکی از کشورهای خارجی و مبهوت ماندن بر سراب خوشبختی در آن سوی مرزها برای برخی دختران ایرانی علت انتخاب همسر به‌گونه‌ای خاص شده؛ انتخاب مردی که سال‌هاست برای کار، ادامه تحصیل ‌و... به کشور دیگری مهاجرت کرده و در آنجا اقامت گزیده است‌. درمیان اینگونه ازدواج‌ها‌، خود دختر و خانواده او بهتر از هر کس دیگری می‌دانند که صرف اقامت مرد(داماد منتخب ایشان‌)در خارج از کشور‌، وزنه سنگینی برای کشیده شدن به سوی این انتخاب بوده است و در همین‌جاست که پایه‌های کج در معماری ساختار خانواده و زندگی مشترک نهاده می‌شود‌.

    انگیزه ازدواج، پیوند دل‌ها‌ست‌، جاذبه و کشش دو همدل‌، همفکر و همراه به یکدیگر که شیفتگی‌، باور و اطمینانشان به طرف مقابل آنقدر نیرومند است که هم سقف شدن را زمینه رشد و تکامل و آرامش و لذت بیشتر می‌بینند. اما آنگاه که انتخاب همسر‌، وسیله‌ای است برای رسیدن به اقامتی دائم در کشوری خارجی و مایه ‌افتخار و بازکردن دهان‌ها از حسرت و تعجب‌، شکافی عمیق پدید می‌آید بین آنچه باید دلیل انتخاب همسر باشد‌، با آنچه هست و چه بسیار حقایق ارزشمند و شایسته‌توجه که در آتش این انتخاب کور و عجولانه نادیده گرفته شده و نابود می‌شود. جبران این حقیقت‌سوزی، غفلت و انتخاب اشتباه، چندان ساده نیست‌.

    حقایقی از ازدواج راه دور

    1 - اهمیت شناخت‌: امروز، آمار طلاق در داخل کشور رو به فزونی است و بخش قابل توجهی از این طلاق‌ها به دلیل نداشتن شناخت کافی از شرایط و روحیات همسر است‌. هنگامی که در نظر آوریم زن و مردی که در یک کشور و در مواردی یک شهر‌، یک محل و حتی یک فامیل و با وجوه فرهنگی مشترک‌، زندگی می‌کنند‌، در عرصه شناخت نامزد خود شکست خورده وگاه (نه‌چندان کم )این شکست منجر به جدایی شان می‌شود.

    چگونه می‌توان اطمینان یافت که شناخت مردی که سال‌ها دور از کشور و فرهنگ خود و در کشور و فرهنگی دیگر‌، زندگی کرده‌، با چند مکالمه تلفنی یا ملاقات در هتلی در دبی یا استانبول ممکن است‌؟ واقعیت این است که فاصله‌ای این‌چنین طولانی (هزاران کیلومتر ) و اقامتی دراز مدت (10یا 15سال یا...) در خارج از کشور، شناخت فرد مهاجر را حتی برای پدر و مادر و خانواده خود او دشوار می‌سازد. اما با نادیده‌گرفتن این واقعیت برخی خانواده‌ها تصمیم می‌گیرند براساس مهر و علاقه پدر و مادر به فرزند خویش و شناخت و اطمینانی که سال‌ها پیش از فرزند خود داشته‌اند‌، در ایران دختری را انتخاب و عقد کرده و برای او پست کنند‌. پدر و مادر بسیاری از این دامادهای ایرانی ساکن خارج از کشور‌، هنگامی که گله‌های عروس را از اعتیاد‌، مشکلات روحی و اخلاقی یا اقتصادی شوهر می‌شنوند، متعجب و شرمنده می‌شوند.

    2 - تفاوت فرهنگی: در میان اینگونه انتخاب‌ها و ازدواج‌ها فراموش می‌شود که اگر مردی‌، زندگی در یک کشور خارجی را پذیرفته چرا در شکل و شیوه انتخاب همسر مطابق فرهنگ کشور و محل اقامتش رفتار نمی‌کند‌؟ واقعیت آن است که بسیاری از آقایان ایرانی پس از تجربه سال‌ها زندگی در کشوری بیگانه، به آداب و رسوم و سنت‌های موطن خویش در مورد ازدواج پایبند‌تر می‌شوند، از این روست که مصمم می‌شوند از ایران همسر اختیار کنند. این مردان‌، از همسر ایرانی فرستاده شده برای خود‌، انتظار دارند که زندگی با سبک و سنت ایرانی را برای شوهر به ارمغان بیاورد در حالی‌که عروس از ایران آمده با اشتیاق و سودای رسیدن به فرهنگ آن کشور خارجی است که چنین انتخاب و ازدواجی کرده است.
    تفاوت این 2 دیدگاه موجب بسیاری اختلافات، مشکلات و... ودر نهایت طلاق‌هاست.

    3 - عشق با یک نگاه یا به یک صدا: از نکات قابل توجه در انتخاب‌ها و ازدواج‌های راه دور این است که ارتباط مستمر تلفنی و تنها شنیدن صدای مرد‌، تعلق خاطری کاذب برای دختر ایجاد می‌کند‌. برای دختری که شنیدن صدای نامزدش از راه دور تنها وسیله ارتباط و شناخت است‌، عرصه غرق شدن در خیال‌پردازی و رؤیا‌، فراخ و گسترده است چرا‌که از صحنه واقعیات و دیدن رفتار نامزد و شناخت حقیقی او‌ محروم است. شاید آگاه بودن از تأثیر کاذب و البته عمیق شنیدن صدا بر احساسات زنانه‌، جلودار انتخاب‌هایی باشد که تحت‌تأثیر چنین احساسات نیرومند و غیرمنطقی شکل می‌گیرد‌.

    4 - تبدیل دلار به ریال‌: یکی از موارد گول زننده در اینگونه ازدواج‌ها‌، فراموش کردن تفاوت ارزش پول 2کشور است. برای مرد ایرانی که در کشوری خارجی به دلار یا پوند حقوق می‌گیرد چندان دشوار نیست که درآمد چند ماهش را تبدیل به ریال کرده و جشن عروسی مفصلی در ایران برگزار کند‌.

    این خاصه خرجی چشمان خانواده عروس را خیره ساخته و شاد و مطمئن می‌شوند که دامادشان پولدار بوده و از شرایط مالی مطلوبی برخوردار است‌، در حالی‌که با توجه به تفاوت ارزش پول یاد شده‌، واقعیت چنین نیست، چه بسا عروس ایرانی به خارج رفته و پس از روبه‌رو شدن با واقعیت زندگی در خارج و رنگ باختن رؤیاهایش نه تنها زندگی را از نظر اقتصادی آسان‌تر از ایران نمی‌بیند بلکه آگاه می‌شود که شوهر با زمزمه‌هایی سعی در تشویق او به کارکردن دارد و امید به کمک خرج بودن همسرش بسته است‌.

    5 - نه راه پس، نه راه پیش‌: اگر پس از چنین ازدواج‌هایی زن‌، به دلایل مختلف عدم‌شناخت کافی‌، اعتیاد، خشونت یا خیانت شوهر و... از انتخاب خود پشیمان شده و زندگی زناشویی‌اش را به بن‌بست رسیده ببیند‌، در کشوری خارجی‌، از جهاتی با مشکلاتی خاص مواجه است. نخست آنکه به حکم سنتی و ظالمانه بازگشت با لباس سفید و ترس از آبرو که علت شوم بسیاری از زندگی‌های فرسایشی در داخل کشور است، ایشان را حتی در کشوری خارجی رها نمی‌کند.

    گاهی طلاق و جدایی در کشوری بیگانه‌، دشوارتر نیز می‌شود (با خود می‌گوید‌: در‌حالی‌که دختران فامیل به حال او حسرت می‌بردند که توانست با انتخاب همسر، راهی آمریکا، کانادا، سوئد و... شود، آبرویش نخواهد رفت اگر طلاق گرفته و بازگردد؟) همین هراس، دختران بسیاری را در خارج از کشور به تحمل شرایط دشوار زندگی مشترک با همسر وادار خواهد ساخت‌.

    نیاز اقتصادی نیز عامل مهمی در تن دادن به اینگونه زندگی‌هاست‌. مشکل دیگر اینگونه ازدواج‌ها هنگامی است که به طلاق و جدایی می‌رسد. حتی اگر زن با موفقیت جدا شده و از میدان مشکلات اقتصادی – فرهنگی و روحی- روانی‌، پیروز بیرون آید و در کشور خود نیز امنیت اجتماعی و خانوادگی لازم برای بازگشت را داشته باشد درصورت داشتن فرزند با مشکل تازه‌ای روبه‌رو خواهد بود. او به لحاظ قانونی حق ندارد فرزند یا فرزندانش را از پدر – که در بیشتر موارد خواهان ادامه اقامت در خارج از کشور است- دور کند‌.

    6 - تفاوت سنی زیاد زن و شوهر: نگاهی به اشکال مختلف اینگونه ازدواج‌ها نشان می‌دهد که گاه آرزوی زندگی در خارج آنقدر فریبنده است که افراد برای به‌دست آوردنش بهای گزافی می‌پردازند. یکی از این قیمت‌ها (برای دختران)‌پذیرش ازدواج با مردی است که اختلاف سنی غیرمتعارفی با وی دارد. برخی از این عروس و دامادهای مهاجر گاه بیشتر به پدر و دختر شباهت دارند تا زن و شوهر. در مواقعی‌که این عروس‌ها از سردی و پژمردگی شوهر و زندگی مشترک شکوه می‌کنند، از یاد برده‌اند که زندگی‌ای چنین بی‌عشق و بی‌نشاط را‌ خود انتخاب کرده‌اند!

    به راستی چه کاستی‌هایی در برنامه‌ریزی‌های فرهنگی، اجتماعی و تربیتی وجود دارد که برخی دختران خوشبختی را نه در شعور و آگاهی و کسب توانایی‌های فکری، ‌علمی، معنوی و اخلاقی و یافتن استقلال و توان مالی و پایگاه اجتماعی بلکه در آویزان شدن به شوهری می‌دانند که می‌تواند به آن سوی آب‌ها پرواز کند؟زنگ تلفن به صدا درآمده، عمه‌خانم است، می‌گوید دختر خوب سراغ نداری؟ برای پسر همسایه‌اش می‌خواهد‌. پسره آمریکاست، یک دختر خوب ایرانی می‌خواهد که برایش عقد کنند و بفرستند



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()

    مصاحبه با استادسعید مستغاثی منتقد و کارگردان سینما

    بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ، قسمت اول مصاحبه ای است برگرفته از نشست محققان و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما».  این مطلب خواندنی  در شماره 22 نشریه  گران سنگ رواق اندیشه و هنر(ماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه) به چاپ رسیده است.

    -با سلام و تشکر از شما که قبول زحمت نمودید و وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. امروزه در فیلم های بسیار زیادی شاهدیم که به مقوله جادو پرداخته می شود. سینمای آمریکا(هالیوود) بیشتر از اروپا به این امر می پردازد و شرکت های عظیمی چون برادران وارنر در آثار معروف و اسطوره ای چون هری پاتر و ارباب حلقه ها و فیلم های ژانر وحشت به وفور به این امر توجه نشان داده اند. اگر ممکن است تاریخی اجمالی از ارتباط سینما و جادو بفرمائید؟

    با سلام به شما و تشکر از تلاش هایی که در این مرکز دارید. سینما را یک جادو خطاب می­کنند، به قولی می­گویند سینما واقعیت را رؤیا و رؤیا را واقعیت می­نمایاند، یعنی اصلاً،  اساس سینما جادوست. معروف است که به پرده سینما پرده جادوئی می­گویند، چرا که اولین فیلم­هایی که در تاریخ سینما تولید شد به یک نوعی برای مردم حالت جادو را داشت، اینکه حالا روی یک پرده­ای عده ای حرکت کنند، حرف بزنند، یا حرکاتی انجام دهند،‌ برای مردم جادو بود،‌حتی نقل است در اولین اکران سینمایی عمومی که توسط برادران لومیر انجام شد، زمانی که در فیلم، ورود قطار به ایستگاه را نشان دادند، مردم از سالن فرار کردند. فکر می کردند قطار می­آید و به آنها برخورد می­کند!

    فیلم­ساز دیگری در سال­های اولیه شکل گیری سینما، به نام ملیس مشهور شد که  فیلم­هایش را با نوعی تروکاژ یا حقه­های سینمایی همراه می کرد. مثلاً سر کسی در فیلم جدا می شد، یا کسی از فضا می آمد، مردم ایمن کارها را بیشتر نوعی جادوگری و اعمال محیرالعقول می پنداشتند.

    راجع به خود جادوگری در تاریخ سینما، فیلم­های متعددی ساخته شده است.‌ در اغلب این  فیلم ها، طبعا جادوگرها آدم­های خبیثی هستند، چون در فرهنگ مردم آمریکا و اروپا به این صورت بوده است. در فیلم­هایی که در ارتباط با سرخ­پوست­ها و سیاه­پوست­ها ساخته شده است، نادر بوده اند جادوگرهایی که قابل­قبول و خوب باشند. البته در فیلم هایی چون جادوگر شهر زمرد، جادوگر خوبی می­بینیم که می­گوید من جادوگر شرق هستم، جادوگر خوبی هستم، البته در همان فیلم باز جادوگر اصلی فیلم، کارهای محیرالعقول انجام می­دهد، یعنی جادوگری نمی­کند. در سریال­های تلویزیونی هم، فیلم­های فانتزی یا فیلم­هایی با مایه­های طنز و کمدی بوده که جادوگری را یک کار فانتزی و طنز نشان داده است، نمونه آن سریان افسونگر بود، سریال دختر شاه پریان بود. در  فیلم­هایی مثل دزد بغداد هم چنین بوده است؛ اما آثار بسیار فراوانی وجود دارد که جادوگران، خبیث و بدطینت و شیطانی هستند. در سینمای دهه هشتاد در آثار زیادی چون فیلم جادوگر، خود جادوگران آدم­هایی بد و مرتبط با شیطان تصویر می­شوند.‌

     

    -اما می بینیم که اخیرا فیلم هایی چون هری پاتر به صحنه تبلیغات جهانی آمده که جادوگران، انسان های خوبی هستند.

    بله، آن چیزی که مورد بحث ما است، ‌جادوئیسم در حداقل دو دهه اخیر سینمای جهان است که به نحو خیلی شگفت­آوری تغییر ماهیت داد. یعنی جادو از وجه منفی به وجه مثبت آمده است و جادوگرها آدمهای خوبی نشان داده می شوند.‌ آدم­های مثبت در جبهه جادوگران مثبت قرار می­گیرند و آنهایی که جادوگر نیستند منفی هستند، نمونه­اش همین فیلم­های هری پاتر است که جادوگرها قهرمان اصلی فیلم هستند و به غیر جادوگرها کلمه منگل و در ترجمه مشنگ می­گویند! حتی، در این قبیل فیلم ها هرکس خون جادوگری ندارد انسان اصیل و موجود اصیلی محسوب نمی شود! قسمت ششم هری پاتر، اساساً بحث شاهزاده اصیل است، یعنی کسی که مثلاً مادرش جادوگر نبود. پدرش جادوگر بود. خود هری پاتر هم همین است، ‌یعنی اصلاً نیمه اصیل محسوب می­شود.

    اینکه چرا یک­دفعه مذاق کارگردانان سینما به این صورت درآمد و جادوئیسم در سینما تغییر جبهه داده است باید مورد بررسی دقیقی قرار گیرد. البته این را می­شود از دهه­های هفتاد هم پی گرفت، فیلم­هایی مثل استاروار یا جنگ ستارگان، حتی نقد تاریخی آن می­خورد به رمان­های جی.آر.تالکین که ارباب حلقه­ها از روی آن ساخته شد. اما به طور مشخص در سری فیلم های هری پاتر این مرام مستقرشده است. خوب این یک بحث فلسفی در باب شر و جادوی مثبت و منفی می­طلبد که بنده در آن سطح نیستم اما اشاره­هایی می کنم.

     این  به موقعیت زمانی امروز برمی­گردد. شاید اطلاع داشته باشید که موقعیت زمانی امروز غرب، موقعیت خاصی است، یعنی به اصطلاح امروزه در عصر تعویض هزاره هستیم. تعویض هزاره و ورود به هزاره سوم یک موقعیتی است که از دیرباز باور بسیاری از غربی­ها خصوصا اوانجلیستها و برخی پروتستان ها این بوده که نزدیکی به آخر الزمان است، این یک بعد داستان است. بعد دیگر برمی­گردد به تجربه­ای که عرب پیش از دهه هفتاد و هشتاد داشت، در دهه هفتاد و هشتاد، نوعی عصیان­گری در غرب وجود داشت به این مفهوم که همه باورها و سنت­های جامعه اعم از خانواده و اخلاق نفی می­شد. عصیان­گری علیه این بافت­های قدیمی، نوعی فضیلت به حساب می­ آمد. در فیلم­های دهه هفتاد به وضوح این چیزها را می بینیم؛ یعنی فراوانند آدم­هایی که از خانه بیرون می­زنند و بر علیه سنت­های اخلاقی جامعه می­شورند و روابط سنتی را زیر پا می­گذارند. این قبیل چهره ها، آدم‌های مثبت، فعال و پویا قلمداد می­شوند؛ ولی آنهایی که در آن بافت سنتی می­مانند، چهره های منفی هستند. این به وفور در سینمای دهه هفتاد وهشتاد سینمای غرب واضح است.

    این شیوه قهرمان پردازی و الگودهی، به نتیجه فاجعه­باری در غرب انجامید. یکی از نتایج آن سست­شدن بنیاد خانواده بود که جامعه غرب را در دهه هشتاد وارد بحران عظیمی کرد. همین مطلب، جامعه­شناسان و سیاست­مداران غرب را به تفکر انداخت که چرا چنین اتفاقی دارد می­افتد و جامعه دارد از بین می­رود. لذا نوعی بازگشت، هم در جامعه و هم در بین گردانندگان  و برنامه ریزان اجتماع به وجود ­آمد. خودشان می­گویند رجعت دهه نود. به وضوح این موضوع را از طریق فیلم­های  سینمایی می­توان دید. تأکید می­کنم از طریق فیلم؛ چون به نظر عده ای از صاحب نظران، سینما، بازتاب بلاواسطه جامعه است.

     

    -شما این حرف را تا چه حد قبول دارید؟ آیا مکاتب مختلف سینمایی و هنری هم شامل این بیان می شوند؟

    بنده هم چنین اعتقادی راجع به جوامع مختلف در دوران­های مختلف دارم. ممکن است از ظاهر یک فیلم کمدی و ملودرام، نشود چیزی درآورد؛ اما در باطن می­شود خصوصیات رفتاری و زندگی و تفکر افراد آن دوره را درآورد. مثلاً فیلم­های دهه بیست و سی آلمان را که می بینیم، فضاها تاریک است و نماها کج و معوج است و داستان­ها یا بیشتر داستان­های سیاهی است یا در حسرت آینده خیلی درخشانی خبر می دهد. وقتی که تاریخ را بکاویم، خواهیم دید که دهه بیست و سی، دوران بحران روحی ملت آلمان بوده است. دورانی که پایان جنگ اول است و شکستی که آلمان در جنگ اول خورد. دورانی که نهایتا به فاشیسم کشیده شد.

    درباره مکتب نئورئالیسم ایتالیا نیز این معادله برقرار است. فیلم­های آن دوره بسیار ساده و سیاه و سفید هستند، حرکت دوربین وجود ندارد و استودیویی نیست. متوجه می­شوید که آن سینما، دوران بعد از جنگ را به خوبی می­تواند توضیح دهد، دوران کمبودها را، دورانی که هیچ چیز وجود ندارد، دورانی که یک نفر به دنبال یک دوچرخه می­رود. به خوبی می­شود از فیلم­های نئورالیستی سینمای ایتالیا، دوران بعد ازجنگ اروپا را درآورد. به قول معروف، فیلمی که از جامعه خودش به دور باشد، فیلمی است که فرزند زمان خودش نیست.

     

    -البته در تاریخ سینما و در کشور خودمان نیز چنین فیلم هایی داشته ایم.

    بله، نمونه فیلم هایی که با زمانه بیگانه اند، در سینمای امروزه ایران خیلی زیاد است، یعنی اصلاً معلوم نیست این آدم­ها و فیلم­ها و فضاها از کجا آمده اند؛ اما بسیاری از فیلم­ها در تاریخ سینما، تفسیر زمان خودشان بودند، فرضاً امروز خیلی از فیلم­هایی که از آمریکا می­آید یک­جوری آن وحشتی که در طول تاریخ­شان به وسیله مسائل مختلف و از سوی حاکمانشان در جامعه آمریکا القا شده است، دیده می­شود. اگر صد سال دیگر، آیندگان این فیلم­ها را ببینید متوجه می­شوند در این زمان در جامعه آمریکا چه می­گذشته. حتی در بسیاری فیلم­های ایرانی که فرزند زمانه خویش نبوده اند، می توان درآورد که مردم این زمان چه­طور فکر می­کنند، چه­طور زندگی می­کنند. یک کاوشگر می تواند برداشت های خوبی از این فیلم ها بگیرد، حداقل در نوع رفتارها و زندگی مردم و خیابان­هاو محیط زندگی آنهات و دغدغه های برخی مردم روزگار فیلم.

     

    -به بحث اصلی بازگردیم، داشتیم درباره دوران رجعت دهه نود در جامعه غربی حرف می زدیم.

     علاوه بر اخبار رسانه ها و مطبوعات و کتب، از فیلم­های دهه هفتاد و هشتاد نیز می­توان عصیان­گری جوامع غربی و سپس بازگشت دهه نود را فهمید. ما در دهه نود شاهدیم که در بسیاری از فیلم­ ها مسائل اخلاقی مطرح می­شود، لزوم پای بندی به خانواده طرح می شود، آدم­هایی که از خانواده­ها گریخته بودند دچار بحران می­شوند، دچار سرگشتگی می­شوند، دچار آوارگی می­شوند، روابط غیراخلاقی مذموم شناخته می­شود، چیزهایی که در دو دهه قبل از آن فضیلت بود.

    بازگشت در جامعه غرب، متفکرانه یا سیاست­مدارانه، جامعه غرب را به تفکر  وا می­دارد. طبیعی است که عاجل­ترین نتیجه این قضیه می­تواند گرایش به دین در جامعه غربی باشد، لذا برنامه ریزان غربی به فکر می افتند که چه کنند. به این نتیجه می رسند که همان کاری که سال­ها کرده بودند را در جوامع غربی تداوم بخشند، یعنی مکاتب و فرقه های انحرافی را گسترش دهند. اینکه شما در دهه نود شاهد هستید در غرب و به خصوص آمریکا ده­ها و صدها فرقه و گروه و مسئله انحرافی به وجود می­آید، در همین راستاست. مراکزی برای  احضار روح، جن­گیری، کف بینی،‌ شیطان پرستی، جادوگری تا آنجا رشد کردند که برخی رسانه­های آن زمان غرب، از اینکه ناگهان آن­قدر جریانات منحرف، رشد کردند. وحشت از اینکه این فِرق و مکاتب انحرافی، در جامعه آمریکا روی فیلم­ها و رفتارهایشان، به شدت تأثیر می­گذارد.

     

    -آیا مقامات برنامه ریز و سیاست مداران نیز در اینجا با سینمای غرب همراه بودند؟

    البته این جریان به شدت از طریق مقامات و برنامه ریزان سیاسی و هنری تایید می­شد و هنوز هم چنین است. مسلما از نظر آنها، به خاطر اینکه دنیا به دنبال آن دین­ اصلی و توحیدی نرود، باید آیین های انحرافی ایجاد شود و آن پتانسیل که در مردم برای گرایش به معنویت ایجاد شده بود به این صورت سمت و سوی انحرافی پیدا می کند. واضح است که با ترویج باطل حق لاپوشانی شده و مردم به انحرافات فکری و عملی گرایش پیدا می کنند و از راه مستقیم -که مخالفت با ظلم و فساد است- باز می مانند و سیاست مداران غربی، همچنان سلطه خود را حفظ می کنند.

     

    -سینمای غرب در این بحث، دقیقا چگونه عمل کرد؟ بیشتر به سمت کدام آیین های انحرافی رفت؟

    خوب طبیعی است که وقتی یک همچنین زمینه­ای فراهم شود، سینما هم­ دست به کار می­شود، سینما هم می­آید یک­دفعه، شاهد هستیم در سینمای هالیوود، انواع و اقسام فیلم­های دینی و معنوی و متافیزیکی متولد می­شود! فیلم­هایی که تا یکی دو دهه پیش اصلاً سابقه نداشته، دهه نود به شدت رشد می کند. مثلاً گرایش به بودیسم را به وفور در سینما و در جامعه غربی می­بینیم. ناگهان می­بینیم هفت، هشت فیلم شاخص راجع به بودا توسط فیلم­سازهای معتبر تولید می­شود، اصلا" شک­برانگیز می­شود، فیلم­هایی که مکاتب عرفانی انحرافی می پردازند، ناگهان اینقدر زیاد می شوند. فرض کنید در یک زمان محدود، مارتین اسکورسیزی فیلم کاندون را  راجع به دالایی لامای چهاردهم رهبر بوداییان تبت می­سازد، خانم جین کمپیون فیلم دود مقدس را راجع به مکاتب عرفانی می­سازد، فیلم معروف هفت سال در تبت ساخته می شود، فیلم دیگری به نام بودای کوچک، و همینطور پشت سر هم فیلم های دیگری در این زمینه، با تبلیغات زیاد شرکت های اصلی، به بازار روانه شده و اکران می شوند.

     آدم­هایی که اصلاً در این مایه ها نبودند، وارد گود ساخت مضامین عرفان شرق آسیا می شوند. ظاهرا باید دیگر عمیق­ترین بحث­های عرفان شرقی را در فیلم­های عرفانی آمریکایی ببینیم! حتی در فیلم­های رزمی، آثاری می بینیم که به وضوح مجسمه های خدایام متعدد بودایی و هندو را نمایش می دهند و گویی پشت هر فیلم ده مرتاض و راهب شرقی نشسته اند و دارند  فیلم­نامه را می­نویسند. می دانید که بودیسم تبتی یا بودیسم شمالی که بیشتر از سایر فرقه های بودیسم در هالیوود و سینمای اروپا ترویج می شود، به شدت به خرافه و جادوگرایی ممزوج است و این مطلب در فیلم هایشان هم هویداست. این یک بعد قضیه است.

    اما از جهت دیگر بحث جادوگرایی ترویج می شود. در اثری مانند هری پاتر آیین های جادویی غالبا غربی(مسیحی-یهودی) ترویج می شود. اولین کتاب این مجموعه هفت جلدی، سال 1997 میلادی توسط خانم جی.کی.رولینگ نوشته می­شود و بلافاصله اولین فیلم آن ساخته می شود و در سال 2001 روی پرده سینما اکران می شود. در این فیلم است که الگوی کاملی از یک جادوگر مثبت ارائه می شود.  اکنون دیگر با این پس زمینه که شرح داده شد، به راحتی می­توان فهمید چرا جادوگرها و جادوئیسم در سینما تغییر موضوع دادند. باید در سینما این ماجرا اتفاق می­افتاد. و حالا جادوگرها نیروهای مثبت داستان­ها و قصه­ها می­شدند.

     

    -به نظر شما اوانجلیست ها (مسیحیان پروتستان بنیادگرا یا همان مسیحیت صهیونیست) و یهودیان که در آمریکا قدرت رسانه ای و دولتی را در اختیار دارند و لابی بسیار قدرتمندی دارند، نیز تاثیری در این زمینه داشته اند؟

    آنچه تا کنون گفته شد، یک بعد قضیه بود، اما بعد دیگری که به نظر بنده، بعد استراتژیک موضوع می­تواند باشد، به باورهای اوانجلیستی بر می­گردد. قبل از آن هم، مسلم است که سینمای آمریکا از اول توسط یهودیان مهاجر به وجود آمد. این چیزی است که در تاریخ نوشته شده است. یهودیان مهاجری که اوایل قرن بیستم از اروپا به آمریکا رفتند، ثروتمند بودند و برخی در آمریکا با کمک های انحصاری هم کیشان نژادپرست خود، پولدار شدند. آنها به دنبال سرزمین موعود بودند، آنان اولین سرزمین موعود خود را در آمریکا جست­وجو می­کردند.

      از مسلمات تاریخ است که کریستف کلمب به امر و سرمایه فراوان مالی یهودیان و مارانوهای(یهودیان مخفی) وابسته به دربار پرتغال مامور شد تا برود و سرزمین موعودشان را پیدا کند. البته اهداف استعماری و غاصبانه هم داشتند. بعد اینها در قرون هیجدهم و نوزدهم، آمدند آمریکا، کسانی مثل پلیس بیمنیر، گارین زانوک، سنزینک. افرادی که هالیوود را به وجود آورند، همه یهودیان پولدار و اشرافی بودند که به جرأت می توانم بگویم همه جزء صهیونیست ها بودند، یعنی طبق برنامه­ای که باید اجرا می­کردند، اینها هالیوود را به وجود آوردند؛ شبیه آنچه در پروتکل­های حکمای صهیون آمده بود.

    ‌یک مورخ آمریکایی می­گوید: «حدود صد و ده سال است که اینها با فیلم­هایشان دارند برای ما الگو می­سازند، ما زندگی­مان طبق فیلم­های اینهاست، غذا خوردن ما، مردن ما، ازدواج کردن، همه چیزمان الگو گرفته از یهودیان است.» این است که در این شکی نیست که هالیوود توسط اشرافیت یهود به وجود آمد. توسط زرسالاران دنیاطلب یهودی، ‌و الان هم به طور قاطع می­توانم بگویم نود و نه درصد آن دست این گروه است. نه تنها رسانه­های آمریکا که خبرگزاری­هایشان دست صهیونیست­هاست.

    البته صهیونیسم اخیرا در مسیحیت هم طرفداران بسیاری پیدا کرده و صهیونیستهای مسیحی، به طور مشخص که حاکمان رسمی این کشور هستند، همین دار و دسته جرج بوش که جزء اوانجلیسها هستند. اینها اعتقاداتشان با سایر مسیحیان متفاوت است. اینان اعتقاد به آرماگدون دارند، اعتقاد به ظهور مسیح موعود در همین سال­های این هزاره جدید دارند، اعتقاد به جنگی در محلی به نام آرماگدون دارند که دنیا را فرا می گیرد و همه غیر از مسیحیان انجیلی و یهودیان را از بین می برد یا آنها را مسیحی می کند. طبیعی است که سینمایی که اینها اداره می­کنند، به این سمت بچرخد، یعنی افکار و باورهای خوشان را از طریق سینما ارائه بدهند. آثار بسیار زیادی از اینها اکنون، عنوان پر فروش ترین و شلوغ ترین گیشه را به خود اختصاص داده اند و شور آخرالزمانی با نگاه های خاص مسیحیت صهیونیستی را در غرب ایجاد کرده اند. ...ادامه دارد...



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط آدمین در جمعه 88/2/11 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()
    <   <<   21   22   23   24   25   >>   >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    شهر زیر زمینی و شگفت انگیز در جزیره کیش
    تصاویر جالب غروب خورشید در مریخ
    "توتان خامون" جوانترین و مشهورترین فرعون مصر
    درختی بی نظیر
    "طالع بینی اسم"
    4 ترفند کوچک در Yahoo Mail
    معروفترین مردان به همراه مادرانشان
    دیدنی های امروز
    صاویر 10 بانوی اول امریکا در 50 سال
    هنر تزئین سوسیس و کالباس
    به زودی در آسیا و اقیانوسیه: ورژن CDMA گوشی LG Cookie - نهم اردی
    یش بینی ABI Research در مورد تعداد مشترکین گوشی‌های تلفن همراه 2
    W7؛ گوشی ورزش دوستانه از موتورولا - 9 اردیبهشت 1388
    فروش کلی سه ماهه اول گوشی‌های تلفن همراه از مرز پیش بینی‌ها گذشت
    فال امروز 9 اردیبهشت
    [همه عناوین(454)][عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا