هرمز پادشاه ایران، صاحب پسری میشود و نام او را
پرویز مینهد. پرویز در جوانی علی رغم دادگستری پدرمرتکب تجاوز به حقوق
مردم میشود. او که با یاران خود برای تفرج به خارج از شهر رفته، شب هنگام
در خانه ی یک روستایی بساط عیش و نوش برپا میکند و بانگ ساز و آوازشان در
فضای ده طنین انداز میگردد.
